Tuesday, May 20, 2008

مشکلات زبان پارسی در تاجیکستان

آذر کیانی، پژوهشگر تاجیک

زبان پارسی یا فارسی که در چند قرن پیش در پهنایی گسترده از هند تا بیزانس یا روم شرقی و از دریای آرال تا خلیج فارس به عنوان زبان رسمی به کار می رفت، اکنون در برخی از مراکز اصلی فرهنگ ایرانی، بخصوص ورزرودان (یا ماوراالنحر)، به دلیل بی توجهی صاحب زبانان نفوذ و منزلت خود را از دست داده است.

در تاجیکستان که بیشتر دم از بزرگداشت تمدن فرهنگ آریایی می زند، سخن و سخنوری به زبان ناب پارسی از میان رفته و اکنون شمار عمده ای از دانشمندانش که باید زبان مادری خود را بهتر بلد باشند، نمی توانند بدون لکنت و اشتباه به این زبان سخن گویند.

نه تنها شمار واژه و لغاتی که یک صاحب زبان در تاجیکستان همه روزه به کار می برد، اندک است، بلکه نحوه بیان اندیشه و احساساتش نیز شاید اصلا به دلیل نداشتن همین اندیشه و احساسات درهمریخته و در آستانه نیستی قرار دارد. از این وضع برمی آید که زبان پارسی در تاجیکستان با بحرانی عمیق گرفتار است و این بحران ناشی از چند عوامل می تواند باشد.

بحران هویت

این زبان قبل از همه با مشکل هویت روبروست. زبانی که در طول بیشتر از دو هزار سال گذشته به آن "پارسی" گفته می شد، امروز با بهانه های مختلف در تاجیکستان (و افغانستان) هویت خود را از دست داده و نامهایی ساخته بر آن تحمیل شده است.

بحثهای زیادی در این مورد صورت گرفته و زبان شناسان دریافتهای گوناگونی را ارائه کرده اند، ولی این مشکل تا کنون با راه علمی و واقعی حل خود را نیافته و دانشمندان همواره زیر نفوذ سیاست و ایدئولوژیهای مختلف بناچار از نتیجه گیریهای روشن و درست خودداری کرده اند.

کسانی که تا کنون تلاش کرده اند، "زبان تاجیکی" را به عنوان زبانی جداگانه و مستقل از فارسی مطرح کنند، گرچه پای منطقشان لنگ بوده، ولی برای اثبات ادعای خود همیشه در سایه قدرتمداران و سیاستهای بیگانه پرور پناه جسته اند. اما با تکیه به این مثل انگلیسی "Right is might, not might is right" یا "قدرت عین حقیقت نیست، حقیقت عین قدرت است" باید گفت که منطق هماره برتر از قدرت است و به هیچ قدرتی نباید حق دخالت در منطق را داد.

این عده از صاحب نظران تفاوتهای آوایی و دستوری، لغوی، معیار ادبی، کاربرد اصطلاحات را به عنوان معیار برای مستقل پنداشتن یک زبان به کار می برند، در حالی که در زبان شناسی چنین معیارها برای شناخت یک زبان مستقل به هیچ وجه به کار نمی رود.

در زبان شناسی برای شناسایی یک لهجه از یک زبان مستقل از چهار معیار کمک گرفته می شود که اینهاست: تفاهم یکدیگری (mutual intelligibility)، همانندی ساختاری (structural similarity)، پیوند یا تداوم شیوه ای (dialect continuum) و تاریخ فرهنگی مشترک (common cultural history).

بر اساس این چهار معیار هیچ بهانه علمی برای جدا و مستقل دانستن "زبان تاجیکی" از فارسی وجود ندارد. یک تاجیکستانی و یک ایرانی همدیگر را با اندکی کوشش به آسانی می فهمند (mutual intelligibility)، تفاوت زیادی در ترکیب گفتار این دو نیز وجود ندارد (structural similarity)، شیوه های مختلف فارسی از خجند تا شیراز به وسیله همانندیهایی به هم ارتباط گرفته و در مجموع زنجره ای از شیوه ها را تشکیل می کنند (dialect continuum) و در نهایت تاریخ مشترک فارسی زبانان را (common cultural history) کسی نمی تواند انکار کند.

پیش آوردن هر گونه معیار دیگری برای جدا ساختن "زبان تاجیکی" از فارسی از نظر زبان شناسی و هر فن دیگری بی پایه و غیر منطقی است. اکنون زمان سیاست بازیهای استعماری هم گذشته و نباید بازیهای سیاسی تازه در پیرامون زبان ره انداخت. سیاست برهان قاطع و حقیقت روشن برای هیچ مسئله علمی به دست نمی دهد و در این زمینه اهل سیاست هم گزینه دیگری ندارند، جز این که حقوقیت علمی را بپذیرند.

با این حال، سیاست بازیهای داخلی و خارجی در پاره پاره ساختن زبان فارسی و پارسیگویان تا این زمان نقش مؤثری داشته است. در این راه، اگر بازیگران خارجی بیشتر به جدایی و درهم شکستگی فرهنگ و ملیت ایرانی کوشیده باشند، پس بازیگران داخلی همواره به خودکشی و منفعت تلاشیهای بیهوده مشغول بوده اند. اکنون زمانی است که پاسخ روشن و درستی به سیاستهای تبعیض آمیز حزب کمونیست شوروی داده و تحریفات رایج شده در آن دوران اصلاح شود.

محلگرایی

یکی از انگیزه های خودداری برخی افراد از کاربرد نام "پارسی" ابلته غریضه محلگرایی است. تنها به این دلیل که واژه "پارس" یا "فارس" به منطقه ای دورتر از محل ایشان ارتباط دارد، عده ای نمی توانند این واژه را بپذیرند.

بیماری محلگرایی در میان دانشمندان تاجیک به حدی است که بیشتر آنها حتی در انتخاب موضوع تحقیق خود در زبان و ادبیات، بیشتر به چهره هایی تمایل دارند که از محل خودشان برخاسته اند. مثلا اگر این ادبیات شناس خجندی باشد، قطعا موضوع تحقیقش کمال خجندی است و اگر کولابی باشد، بدون تردید سیدعلی همدانی را مورد تحقیق قرار می دهد و اگر سمرقندی باشد، پژوهشگر رودکی است.

بیشتر زبان شناسان تاجیک نیز همواره کوشیده اند لهجه محل خود را به عنوان زبانی واحد مطرح کنند و یا لااقل ویژگیهای گفتاری محل خود را هرچه بیشتر وارد زبان ادبی سازند. و زبان به اصطلاح "ادبی حاضره تاجیک" اینگونه شکل گرفته و در این راه بسیاری از جنبه های زیبای زبان ادبی هزارساله عمدا از میان برده شده است.

تفکر استعماری

یک نگاه ژرف ثابت می کند که تفکر استعماری در تحریف هویت زبان فارسی در آسیای میانه خیلی مؤثر بوده است. از نگاه اول چنین می نماید که این موضوع از لحاظ تاریخی چندان اهمیتی نداشته و گویا بر اساس انتخاب صاحب زبانان صورت گرفته باشد.

ولی پژوهشی ژرفتر بازمی نماید که بحران هویت در ورزرودان قبل از هر چیزی ریشه در سیاستهای استعمارگرانه روسیه تزاری در قرن نزدهم و دیکتاتوری برتریخواه شوروی در قرن بیستم دارد که اکنون هم آثاری از این برتریخواهی در نحوه برخورد "برادر بزرگ" با گبرادران کوچک" به صراحت بازتاب می شود.

عقده برتری (superiority complex) یک بیماری اجتماعی است که در روابط بین المللی نیز از مشکلاتی عمده به شمار می آید و در آن احساس برتر بودن یک انسان بر انسان دیگر، یک قوم بر قوم دیگر و همین طور یک کشور بر کشور دیگر در رفتار و برخورد طرف گرفتار این عقده خود را برملا می سازد.

این عقده قبل از همه ناشی از تفکر استعماری (colonialist mindset) است و متاسفانه هنوز در میان برخی از چهره ها و محافل سیاسی در فضای مابعدالشوروی روسیه به وجود خود ادامه می دهد.

عقده برتری البته به خودی خود نمی تواند عرض وجود کند و در پسزمینه خود عقده کهتری (inferiority complex) را نهفته دارد که به حیث انگیزه برای آن خدمت می کند. عقده کهتری انسان را بدان وامی دارد که بیش از اندازه بر شخص دیگری تکیه کند، اعتماد به نفس خود را بکشد، هنر و استعداد و دستوارد خود را در برابر دیگران نادیده بگیرد.

این عفده اجازه می دهد شخص دیگری بر انسان تسلط یابد و خود را بزرگتر او گرداند. این بیماری گاها در روابط بین المللی نیز به همان اندازه که میان دو فرد رایج است، خود را برملا می سازد. عدم اعتماد به نفس، ترسویی، ندانمکاری، منفعت طلبی و حتی خیانت به نوع خود از خصایلی است که شخض گرفتار عقده حقارت از خود بازمی نماید.

درواقع در زمینه زبان و هویت ما را بایستی قبل از همه از خود بنالیم که این خودیان سست عناصر ما در طول تاریخ اجازه داده اند تا دیگران بر ما بتازند. اگر در اوایل عهد شوروی روشنفکران و نخبگان تاجیک چون مردم گرجی و ارمنی و کناره بالتیک در برابر سیاستهای تبعیض آمیز شوروی ایستادگی می کردند، شاید بسیاری از ارزشهای مادی و معنوی ما به بیگانگان واگذار نمی شد.

بر خلاف این می بینیم که نخبگان سیاسی ما در اوایل قرن بیستم گزینه تسلیم و فرمانبرداری را در پیش گرفته و حتی برای پیاده ساختن اهداف بیگانه روشنفکران محلی را زیر فشار و تعقیب قرار داده اند.

فارسی، زبان بین المللی

زبان پارسی (فارسی) که در طول تاریخ به این نام معروف بود، در امارات بخارا و خیوه نیز به همین نام رسمیت داشت، ولی بر مبنای ایدئولوژی "قسمت کن و حاکم باش" روسیه پادشاهی و بعدها شوروی تغییر هویت کرد.

سیاست جداسازی (partition) فارسی زبانان برای روسیه و انگلیس که از بازیگران اصلی "بازی بزرگ" در پایان قرن نزدهم بودند، پس از تقسیم مرزی افغانستان و آسیای میانه در آن زمان از اهمیتی استراتژیک برخوردار بود.

به این ترتیب، در آغاز نام زبان فارسی در برخی از نوشته های گماشتگان روسیه تزاری تحریف شد، چنانچه نام ورزرودان (ماوراالنحر) را نیز به "ترکستان" بدل کردند و پس از انقلاب این برنامه به طور گسترده و آشکار توسط دیکتاتوری اقتدارگرای شوروی به اجرا درامد.

مبارزه با فرهنگ فارسی و تغییر خط به سیریلیک نیز بر مبنای سیاستهای نژادپرستانه و برتریخواه نمایندگان قوم زبردست در شوروی پیاده شد، یعنی خط سیریلیک برتر از خط فارسی شمرده و زبان "برتر" در سیاست نیز جایگزین زبانی شد که بیش از هزار سال به حیث یک زبان بین المللی در گستره ای از شرق متداول بود.

زبان فارسی که در هند و عراق و حتی نپال تا چند قرن پیش به عنوان زبان رسمی خدمت می کرد، در زمان استعمار انگلیسیها در هند جای خود را به تدریج به زبان انگلیسی داد و پس از انقلاب بولشویکی در بخارا مقام خود را در میهن صاحب زبانان نیز از دست داد. و اکنون هم زبان دیگری به عنوان "وسیله معاشرت میان اقوام" در تاجیکستان به کار داشته شده است.

دمکراسی و زبان

اکنون با وجود استقلال کامل تاجیکستان که از مراکز عمده فرهنگ ایرانی به شمار می آید، زبان پارسی از مقام رسمی "وسیله معاشرت میان اقوام" در قلمرو این کشور برخوردار نیست. البته طرح این موضوع برخی از مقامات را ناراحت خواهد ساخت و نارضایتی "برادران بزرگ" سابق و "یاران استراتژیک" کنونی نیز که هنوز "حقوقی" بر ما دارند، در فهرست توجیهاتی برای این امر ارائه می شود. ولی هنگامی که از دمکراسی شعار می دهیم، چرا نباید در امور داخلی خود بر اصل رای عموم کار کنیم و چرا روابط خارجیمان نیز در چشم مردم شفاف و عادلانه نباشد؟

البته آموزش زبان روسی به عنوان یک زبان خارجی در برابر انگلیسی و فرانسوی و عربی و چینی... از فوائدی عاری نیست، ولی اعتبار آن به عنوان "زبان معاشرت میان اقوام" در قلمرو تاجیکستان نباید بیش از این ادامه یابد. چون این خدمت را از یک سو بیش از هزار سال زبان فارسی در منطقه بر عهده داشته و از سوی دیگر تاجیکان به عنوان قوم صاحب دولت که بیشترین جمعیت کشور را تشکیل می دهند، بر اساس معیارهای دمکراسی حق دارند زبان خود را در کشور خود به عنوان "زبان معاشرت میان اقوام" به کار برند، چه این حق اکثریتی است که در جامعه دمکراتیک به سر می برند.

زبان و روابط بین المللی

از سوی دیگر روابط به کشورهای دیگر نباید در امور داخلی، از جمله مسایل زبانی در تاجیکستان تاثیر گذارد. در غیر این صورت این روابط عادلانه و دمکراتیک نخواهد بود. امروز هم کسانی هستند که ادعا می کنند که تاجیکان بدون دانستن زبان روسی یا انگلیسی به هیچ پیشرفتی نایل نخواهند شد و به این دلیل خواستار توسعه زبان روسی و انگلیسی در کشورند، در حالی که توجه به زبان رسمی همه روزه در حال کاهش است.

ولی این پرسش هرگز مطرح نشده است که چرا ژاپنیها و چینیها و بسیاری از مردمان دیگر که نه انگلیسی و نه روسی را بلدند (به استثنای زبان شناسان) توانسته اند به این همه پیشرفت برسند؟ درواقع چرا خود انگلیسیها و روسها بدون دانستن زبانهای دیگری به پیشرفت لازم دست یافته اند؟

عده ای هم می گویند که چون ما شمار زیادی از مهاجران کاری در روسیه داریم، به این دلیل مردم ما باید اجبارا روسی یاد بگیرند. چه حرف پوچی! آیا مادر تاجیک موظف است که تمام عمر مهاجر کاری تولد کند؟ چرا نباید به فکر این بود که در کشور خود جایهای کاری بیشتری ایجاد کنیم و دیگر به "کار سیاه" در خارج نیاز نباشد؟

آیا از اصول استقلال این نیست که کشور و هر یکی از افراد آن باید از لحاظ اقتصادی و اجتماعی آزاد و مستقل باشند و به هیچ وجه وابستگی به افراد و اقوام دیگری را بر خود اجازه ندهند؟ دیگر باید به تفکر درویشوار "برادربزرگی"، "کمک طلبی" و "مردکاری" پایان داد و از موهبت عقل کار گرفت، چه پیشرفت انسانی هماره در عقل بوده است.

مشکل خط

از مشکلات دیگر در این زمینه مشکل خط است. چنانچه در بالا گفته شد، خط فارسی در میان تاجیکان به اقتضای سیاستهای نژادپرستانه و ملیت ستیز شوروی از میان برده شد و بهانه اش هم این بود که گویا با این خط تاجیکان نمی توانستند پیشرفت کنند. وگرنه چرا ژاپنیها، کره ایها و چینیها با خط بابایی خود به این همه پیشرفت نایل شدند؟

و چه طور شد که در هر ایالتی از هند خط جداگانه ای رایج است و این کشور با وجود ترویج چندین خط به توسعه اقتصادی بی سابقه ای دست یافته و با پیشرفت علمی و فنی خود از قدرتهای بزرگ منطقه ای به شمار می آید؟

و نتیجه تغییر خط در تاجیکستان هم این شد که تاجیکان نسبت به همقومان ایرانی و افغان خود واپس ماندند، نه به پیشرفت علم و تکنیک رسیدند و نه از اندیشه های انسانی در جهان امروز برخوردار شدند. مثلا ایرانیان اکنون تلاش دارند با خط نیاکان به دانش هسته ای دست یابند و از لحاظ جامعه شناسی نیز یک دانشجوی ایرانی بهتر می تواند از یک دانشمند تاجیک مفاهیمی چون دمکراسی، جامعه مدنی و حقوق انسان را درک کند.

ترجمه زدگی

تغییر خط که مردم تاجیکستان را از گذشته خود جدا کرد، زبان امروزی را نیز به یک زبان ترجمه زده تبدیل کرده است. بیشتر قوانین تاجیکستان که عمدتا از زبان روسی کم هنرانه ترجمه شده؛ عبارت از اشتباهات منطقی و معنایی است و در نتیجه متن بسیاری از قوانین برای مردم عادی چه که برای یک آموخته هم نامفهوم است.

به همین دلیل، امروز مثلا به وزارت و اداره "مقامات" می گویند، در حالی که مقام وزیر است، نه وزارت، رئیس است، نه ریاست. و گاها به جای واژه "حق" شکل جمع آن "حقوقگ را به کار می برند و "حقوق" را دوباره جمع می کنند و به اشتباه "حقوقها" می نویسند. و یا "موادها" هم که اشتباه است، زیرا "مواد" خود جمع "ماده" است و نیاز به جمعبندی دوباره ندارد.

درد ترجمه زدگی بخصوص در نوشته ها و پوسترهای تبلیغاتی شرکتها و کارخانه های مختلف دولتی و خصوصی در خیابانهای شهر دوشنبه روشنتر بازتاب شده است. خواندن برخی از این نوشته های تبلیغاتی درواقع تهوع آور است. یک جا نوشته اند که "حیات این صحبت است" یعنی "жизнь это общение" و یا "پاک سحر انگیز" که ترجمه بی کم و کاست "волшебно чисто" از زبان روسی است.

و یا از گوشی تلفن می شنویم که "مشتری دعوت شونده در شبکه فعالیت نیست" که درست همان "вызиваемый вами абонент вне зоны обслуживания" و غیره. به این هرج و مرج باید پایان داد. "حیات این صحبت است" در زبان فارسی معنی ندارد، "پاک سحرانگیز" هرزه است و "مشاری دعوت شونده..." نیز معلوم نیست چه معنی دارد. چرا نباید زبان را از قالب گفتار روسی رها ساخت؟

به هیچ وجه آن چه در زبان روسی گفته می شود، ترجمه تحت اللفظی از زبانهای دیگر نیست. چرا ما باید از زبان روسی ترجمه تحت اللفظ بگیریم؟ هر زبانی طبیعت و سرشت خود را دارد و ویاسل بیان و نحوه گفتار در آن در برابر زبانهای دیگر متفاوت است. به این دلیل ترجمه "نریخته و نچکیده" در هر زبانی شایسته نیست.

تبلیغات بازرگانی هنر است

آیا نمی شود به زبان خودمان جمله های زیباتری را برای تبلیغات کالاهای بازرگانی به کار ببریم؟ اگر نمی شود، چرا؟ عیب در زبان است یا در صاحب زبان؟ البته در جهان هیچ زبانی نیست که توان بیان اندیشه را نداشته باشد. به ساده ترین زبان هم می شود بالاترین اندیشه را بیان کرد.

مهم نیست همان چیزی گفته شود که در زبان روسی گفته و یا نوشته شده است. سخنهای تازه تر و زیباتری می شود به فارسی گفت. دنیا در همین یک جمله روسی که تمام نمی شود. بهتر نیست مثلا به جای جمله بی معنی "حیات این صحبت است" بگوییم "صجبت غنیمت است" چه عمر می گذرد و صحبت است که به یاد می ماند.

رکلام یا تبلیغات بازرگانی تنها تبلیغ نیست که هنر هم هست. در کشورهای پیشرفته برای یاد گرفتن این هنر مردم در کالج و دانشکده ها می خوانند و مدرک علمی دریافت می کنند. هنر رکلام نگاری با انواع دیگر هنر، چون نقاشی، شعر، نویسندگی، سینما، "لباس، زیبایی و غیره پیوند ناگسستنی دارد و یک رکلام نگار تاجیک نیز باید از زبان و شعر و ادبیات این مردم آگاهی کافی داشته باشد.

در نهایت، رکلامها یا تبلیغات بازرگانی باید فرهنگ و زبان ملی در خود بازتاب دهند و چهره ملت را بسازندف به این دلیل بهره گرفتن از فلکلور، شعر و ادبیات هزارساله فارسی در هنر رکلام نویسی بسیار سودمند خواهد بود.

بازار خط فارسی

اکنون عده ای این اندیشه ساده و بیپایه را مطرح کرده اند که گویا بازگشت به خط فارسی برای مردم تاجیکستان مشکلاتی را به بار خواهد آورد و از جمله مخارج پولی زیادی می خواهد. در برابر این، اگر ژرفتر بنگریم، درخواهیم یافت که تا کنون این خط سیریلیک بوده که مانع پیشرفت ما شده است.

مثلا در چند سال اخیر شاعران و نویسندگان تاجیک موفق شده اند تنها شمار اندکی از کتابهای خود را به خط سیریلیک چاپ کنند. ولی این کتابها به دلیل بی پولی و بی میلی مردم به کتاب خوانی، به جز شماری اندک، به دست خوانندگان نرسیده و هرگز نخواهد رسید. اگر این کتب به خط فارسی چاپ می شد، البته بازار خواننده آثار نویسندگان تاجیک در ایران و افغانستان اندک نیست و درامد قابل ملاحظه ای از این راه وارد بودجه تاجیکستان هم می شد.

روزنامه های تاجیکستان نیز به جز عده کمشماری در شهرها پخش نمی شوند، زیرا با تنها پنج میلیون جمعیتی که داریم، بیشتر از پنج هزار کتابخوان یا روزنامه خوان نمی توان توقع داشت.

ولی بازگشت به خط فارسی بازار خواننده کتب و روزنامه های تاجیکی را توسعه خواهد داد و بی گمان درامد زیادی از این راه به بودجه ملی وارد خواهد شد. و مخارجی هم که برای گذشتن به خط فارسی به آن نیاز داریم، در برابر این همه درامد ناچیز خواهد بود. اقتصاد بازاری تنها اقتصاد فروش پارچه و لباس نیست که اقتصاد عرضه داشتن فرهنگ و آثار علمی و ادبی به جهانیان هم هست.

مثلا چندی پیش در کتاب فروشیهای تاجیکستان کلیات نهجلدی سینا را می فروختند که در ازبکستان به زبان روسی چاپ شده بود. این کتاب نه تنها در تاجیکستان و ازبکستان، بلکه در تمامی کشورهای شوروی سابق به فروش رفته و درامد زیادی نیز به کیسه دوستان ازبک هم باید سرازیر شده باشد. چرا چاپخانه های تاجیکستان نمی توانستند چنین کاری انجام بدهند، تا درامد آن وارد بودجه تاجیکستان شود؟

چرا که ما سیاست زده هستیم، تفکر بازاری نداریم و خود را به کارهای کمسود و پرزیان مشغول می داریم، مثلا فالنامه و مزخرفات دیگری چاپ می کنیم که به هیچ دردی نمی خورد. اگر ما درواقع منافع اقتصادی می خواهیم چرا از تولیدات فرهنگی و زبانی در این راه بهره نمی بریم؟ بازار فرهنگ البته با فروش کتاب و روزنامه هم محدود نمی شود، آن بازار ارتباطات است و در آن اندیشه و هنر را نیز به جهانیان باید عرضه کرد.

پایان

در پایان چاره جز پیشنهاد چند چاره کار نمی بینم که اینهاست:

پیش از همه باید هویت اصلی زبان فارسی در تاجیکستان به رسمیت شناخته و پرده از روی تحریف و انحرافات گذشته برداشته شود، چرا که هیچ بهانه برای خودداری از کاربرد واژه "پارسی" (فارسی) برای نام این زبان وجود ندارد.

دولت را لازم است در قانون زبان این کشور تجدید نظر کند و زبان فارسی را به عنوان "وسیله معاشرت میان اقوام" دوباره بر مسند خود بنشاند.

در خط تاجیکی باید تجدید نظر کرد و بهترین گزینه در این راه بازگشت به خط کلاسیک فارسی است که البته آن هم با توجه به نیازمندیهای زمان امروز در همکاری با دانشمندان ایرانی و افقغان دوباره تکمیل شود.

این کارها در آغاز با مشکلاتی همراه است و طبیعی است که هیچ کاری بدون مشکل انجام نمی شود، ناگزیر باید این مشکلات را تحمل کرد، تا ثمر آن را دید، ولی در غیر این صورت، خودداری از بازگشت به خط فارسی در درازمدت زیانبار تر تمام خواهد شد.

Мушкилоти забон дар Точикистон

Озар Киёни

Забони порси ё форси, ки дар чанд карни пеш дар пахное густарда аз Хинд то Бизонс ва аз дарёи Орол то халичи Форс ба унвони забоне расми ба кор мерафт, акнун дар бархе аз марокизи аслии фарханги эрони, бахусус Варазруд, ба далели бетаваччухии сохибзабонон нуфуз ва манзалати худро аз даст додааст.

Дар Точикистон, ки бештар дам аз бузургдошти тамаддуни ориёи мезанад, сухан ва суханвари ба забони ноби порси аз миён рафта ва акнун шумори умдае аз донишмандонаш, ки бояд забони модарии худро бехтар балад бошанд, наметавонанд бидуни лукнат ва иштибох ба ин забон сухан гуянд.

На танхо шумори вожа ва луготе, ки як сохибзабон дар Точикистон хамаруза ба кор мебарад, андак аст, балки нахваи баёни андеша ва эхсосоташ низ шояд аслан ба далели надоштани хамин андеша ва эхсосот дар остонаи нести карор дорад. Аз ин вазъ бармеояд, ки забони порси дар Точикистон бо бухроне амик гирифтор аст ва ин бухрон ноши аз чанд авомил метавонад бошад.

Бухрони хувият

Ин забон кабл аз хама бо мушкили хувият рубаруст. Забоне, ки дар тули бештар аз ду хазор соли гузашта ба он «порси» гуфта мешуд, имруз бо бахонахои мухталиф дар Точикистон (ва Афгонистон) хувияти худро аз даст дода ва номхое сохта бар он тахмил шудааст. Бахсхои зиёде дар ин маврид сурат гирифта ва забоншиносон дарёфтхои гуногунеро ироа кардаанд, вале ин мушкил то кунун бо рохи илми ва вокеъи халли худро наёфта ва донишмандон хамвора зери нуфузи сиёсат ва идеулужихои мухталиф баночор аз натичагирихои рушан ва дуруст худдори кардаанд.

Касоне, ки то кунун талош кардаанд, «забони точики»-ро ба унвони забоне чудогона ва мустакилл аз форси матрах кунанд, гарчи пои мантикашон ланг буда, вале барои исботи иддаъои худ хамеша дар сояи кудратмадорон ва сиёсатхои бегонапарвар панох чустаанд. Аммо бо такия ба ин масали инглисии «Right is might, not might is right» (Кудрат айни хакикат нест, балки хакикат айни кудрат аст) бояд гуфт, ки мантик хамора бартар аз кудрат аст ва ба хеч кудрате набояд хакки дахолат дар мантикро дод.

Ин идда аз сохибназарон тафовутхои овоиву дастури, лугави, меъёри адаби, корбурди истилохотро ба унвони меъёр барои мустакилл пиндоштани як забон ба кор мебаранд, дар холе ки дар забоншиноси чунин меъёрхо барои шинохти як забони мустакилл ба хеч вачх ба кор намеравад. Дар забоншиноси барои шиносоии як лахча аз як забони мустакилл аз чахор меъёр кумак гирифта мешавад, ки инхост: тафохуми якдигари (mutual intelligibility), хамонандии сохтори (structural similarity), пайванд ё тадовуми шеваи (dialect continuum) ва таърихи фархангии муштарак (common cultural history).

Бар асоси ин чахор меъёр хеч бахонаи илми барои чудо ва мустакилл донистани «забони точики» аз форси вучуд надорад. Як точикистони ва як эрони хамдигарро бо андаке кушиш ба осони дарк мекунанд (mutual intelligibility), тафовути зиёде дар таркиби гуфтори ин ду низ вучуд надорад (structural similarity), шевахои мухталифи форси аз Хучанд то Шероз ба василаи хамонандихое ба хам иртибот гирифта ва дар мачмуъ занчирае аз шевахоро ташкил медиханд (dialect continuum) ва дар нихоят таърихи муштараки форсизабононро (common cultural history) касе наметавонад инкор кунад.

Пеш овардани хар гуна меъёри дигаре барои чудо сохтани «забони точики» аз форси аз назари забоншиноси ва хар фанни дигаре бепоя ва гайримантикист. Акнун замони сиёсатбозихои истеъмори хам гузашта ва набояд бозихои сиёсии тоза дар перомуни забон рах андохт. Сиёсат бурхони котеъ ва хакикати рушан барои хеч масъалаи илми ба даст намедихад ва дар ин замина хам ахли сиёсат гузинаи дигаре надоранд, чуз ин ки хакикати илмиро бипазиранд.

Бо ин хол, сиёсатбозихои дохили ва хоричи дар пора-пора сохтани забони форси ва порсигиён то ин замон накши муассире доштааст. Дар ин рох, агар бозигарони хоричи бештар ба чудои ва дархамшикастагии фарханг ва миллияти эрони кушида бошанд, пас бозигарони дохили хамвора ба «худкуши» ва манфаъатталошихои бехуда машгул будаанд. Акнун замонест, ки посухи рушан ва дурусте ба сиёсатхои табъизомези хизби кумунисти шурави дода ва тахрифоти роичшуда дар он даврон ислох шавад.

Махаллгарои

Яке аз ангезахои худдории бархе афрод аз корбурди номи «порси» албатта гаризаи махаллгароист. Танхо ба ин далел, ки вожаи «порс» ё «форс» ба минтакае дуртар аз махалли эшон иртибот дорад, иддае наметавонанд ин вожаро бипазиранд.

Бемории махалгарои дар миёни донишмандони точик ба хаддест, ки бештари онхо хатто дар интихоби мавзуъи тахкики худ дар забон ва адабиёт, бештар ба чехрахое тамоюл доранд, ки аз махалли худашон бархостаанд, масалан агар ин адабиётшинос хучанди бошад, хатман мавзуъи тахкикаш Камоли Хучандист ва агар кулоби бошад, бидуни тардид Саидалии Хамадониро мавриди тахкик карор медихад ва агар самарканди бошад, пажухишгари Рудакист.

Бештари забоншиносони точик низ хамвора кушидаанд лахчаи махалли худро ё ба унвони забоне вохид матрах кунанд ва ё лоакалл вижагихои гуфтории махалли худро харчи бештар вориди забони адаби созанд. Ва забони ба истилох «адабии хозираи точик» ингуна шакл гирифта ва дар ин рох бисёре аз чанбахои зебои забони адабии хазорсола амдан аз миён бурда шудааст.

Тафаккури истеъмори

Як нигохи жарф нишон медихад, ки тафаккури истеъмори дар тахрифи хувияти забони форси дар Осиёи Миёна хеле муаасир будааст. Аз нигохи аввал чунин менамояд, ки ин мавзуъ аз лихози таърихи чандон ахаммияте надошта ва гуё бар асоси интихоби сохибзабонон сурат гирифта бошад.

Вале пажухише жарфтар бозменамояд, ки бухрони хувият дар Варазруд кабл аз хар чизе реша дар сиёсатхои истеъморгаронаи Русияи тзори дар карни нуздах ва диктотурии бартарихохи Шурави дар карни бист дорад, ки акнун хам осоре аз ин бартарихохи дар нахваи бархурди «бародарони бузург» бо «бародарони кучак» басарохат бозтоб мешавад.

Укдаи бартари (superiority complex) «бемори»-е ичтимоъист, ки дар равобити байналмилали низ аз мушкилоте умда ба шумор меояд ва дар он эхсоси бартар будани як инсон бар инсони дигар, як кавм бар кавми дигар ва хаминтур як кишвар бар кишвари дигар дар рафтор ва бархурди тарафи гирифтори ин укда худро бармало месозад. Ин укда кабл аз хама ноши аз тафаккури истеъмори (colonialist mindset) аст ва мутаассифона хануз дар миёни бархе аз чехрахо ва махофили сиёси дар фазои мобаъд-уш-шуравии Русия ба вучуди худ идома медихад.

Укдаи бартари албатта бахудии худ наметавонад арзи вучуд кунад ва дар пасзаминаи худ укдаи кехтари (inferiority complex)-ро нухуфта дорад, ки ба хайси ангеза барои он хидмат мекунад. Укдаи кехтари инсонро бад-он вомедорад, ки беш аз андоза бар шахси дигаре такия кунад, эътимод ба нафси худро бикушад, хунару истеъод ва дастоварди худро дар баробари дигарон нодида бигирад.

Ин укда ичоза медихад шахси дигаре бар инсон тасаллут ёбад ва худро бузургтари у гардонад. Ин бемори гохо дар равобити байналмилали низ ба хамон андоза, ки миёни ду фард роич аст, худро бармало месозад. Адами эътимод ба нафс, тарсуи, надонамкори, манфаъатталаби ва хатто хиёнат ба навъи худ аз хасоилест, ки шахси гирифтори укдаи хакорат аз худ бозменамояд.

Дарвокеъ, дар заминаи забон ва хувият моро боисти кабл аз хама аз худ бинолем, ки ин худиёни сустаносири мо дар тули таърих ичоза додаанд, то дигарон бар мо битозанд. Агар дар авоили ахди Шурави рушанфикрон ва нухбагони точик чун мардуми гурчиву армани ва канораи Болтик дар баробари сиёсатхои табъизомези Шурави истодаги мекарданд, шояд бисёре аз арзишхои моддию маънавии мо ба бегонагон вогузор намешуд. Бар хилофи ин мебинем, ки нухбагони сиёсии мо дар авоили карни бист гузинаи таслим ва фармонбардориро дар пеш гирифта ва хатто барои пиёда сохтани ахдофи бегона рушанфикрони махаллиро зери фишору таъкиб карор додаанд.

Форси, забони байналмилали

Забони порси (форси), ки дар тули таърих ба ин ном маъруф буд, дар амороти Бухоро ва Хива низ ба хамин ном расмият дошт, вале бар мабнои идеулужии «кисмат куну хоким бош»-и Русияи подшохи ва баъдхо Шурави тагйири хувият кард. Сиёсати чудосозии (partition) форсизабонон барои Русия ва Инглис, ки аз бозигарони аслии «Бозии Бузург» дар поёни карни 19 буданд, пас аз таксими марзии Афгонистон ва Осиёи Миёна дар он замон аз ахаммияте истротежик бархурдор буд.

Ба ин тартиб, дар огоз номи забони форси дар бархе аз навиштахои гумоштагони Русияи тзори тахриф шуд, чунончи номи Варазруд (Мовароуннахр)-ро низ ба Туркистон бадал карданд, ва пас аз инкилоб ин барнома ба таври густарда ва ошкор тавассути диктотурии иктидоргарои Шурави ба ичро даромад.

Мубориза бо фарханги форси ва тагйири хат ба сириллик низ бар мабнои сиёсатхои нажодпарастона ва бартарихохи намояндагони кавми забардаст дар Шурави пиёда шуд, яъне хатти сириллик бартар аз хатти форси шумурда ва забони «бартар» (ё superior) дар сиёсат низ чойгузини забоне шуд, ки беш аз хазор сол ба хайси як забони байналмилали дар густарае аз Шарк мутадовил буд.

Забони форси, ки дар Хинду Ирок ва хатто Непол то чанд карни пеш ба унвони забони расми хидмат мекард, дар замони истеъмори инглисихо дар Хинд чойи худро батадрич ба забони инглиси дод, ва пас аз инкилоби булшевики дар Бухоро, макоми худро дар механи сохибзабонон аз даст дод ва акнун хам забони дигаре ба унвони «василаи гуфтугуи миёни аквом» дар Точикистон ба кор водошта шудааст.

Демукроси ва забон

Акнун бо вучуди истиклоли комили Точикистон, ки аз марокизи умдаи фарханги эрони ба шумор меояд, забони порси аз макоми расмии «василаи гуфтугуи миёни аквом» дар каламрави ин кишвар бархурдор нест. Албатта тархи ин мавзуъ бархе аз макомотро норохат хохад сохт ва норизоятии «бародарони бузург»-и собик ва «ёрони истротежи»-и кунуни низ, ки хануз «хукуке» бар мо доранд, дар фехристи тавчехоте барои ин амр ироа мешавад. Вале хангоме, ки аз демукроси шиъор медихем, чаро набояд дар умури дохилии худ бар асли раъйи умум кор кунем ва чаро равобити хоричиямон низ дар чашми мардум шаффоф ва одилона набошад?

Албатта омузиши забони руси ба унвони як забони хоричи дар баробари инглиси ва фаронсави ва араби ва чини... аз фавоиде ори нест, вале эътибори он ба унвони забони муъоширати миёни аквом дар каламрави Точикистон набояд беш аз ин идома ёбад, чун ин хидматро аз як суй беш аз хазор сол забони форси дар минтака бар ухда дошта ва аз суйи дигар, точикон ба унвони кавми сохибдавлат, ки бештарин чамъияти кишварро ташкил медиханд, бар асоси меъёрхои демукроси хак доранд забони худро дар кишвари худ ба унвони василаи гуфтугуи миёни аквом ба кор баранд, чи ин хакки аксарияте (majority) аст, ки дар чомеъаи демукротик ба сар мебарад.

Забон ва равобити байналмилали

Аз суйи дигар, равобит бо кишвархои дигар набояд дар умури дохила, аз чумла масоили забони дар Точикистон таъсир гузорад. Дар гайри ин сурат, ин равобит равобити одилона ва демукротик нахохад буд. Имруз хам касоне хастанд, ки иддаъо мекунанд, ки точикон бидуни донистани забони руси (ё инглиси) ба хеч пешрафте ноил нахоханд шуд ва ба ин далел хостори тавсеъаи омузиши забони руси (ва инглиси) дар кишваранд, дар холе ки таваччух ба забони расми хамаруза дар холи кохиш аст.

Вале ин пурсиш харгиз матрах нашудааст, ки чаро жопунихо ва чинихо ва бисёре аз мардумони дигар, ки на инглиси ва на русиро баладанд (ба истиснои забоншиносон), тавонистаанд ба ин хама пешрафт бирасанд? Дарвокеъ чаро худи инглисхо ва русхо бидуни донистани забонхои дигаре ба пешрафти лозим даст ёфтаанд?

Иддае хам мегуянд, ки чун мо шумори зиёде аз мухочирони кори дар Русия дорем, ба ин далел мардуми мо бояд ичборан руси ёд бигиранд. Чи харфи пуч! Оё модари точик муваззаф аст, ки тамоми умр мухочири кори таваллуд кунад? Чаро набояд ба фикри ин буд, ки дар кишвари худ чойхои кори бештаре эчод кунем ва дигар ба «кори сиёх» дар хорич ниёз набошад? Оё аз усули истиклол ин нест, ки кишвар ва хар фарди он бояд аз лихози иктисоди ва ичтимоъи озоду мустакилл бошанд ва ба хеч вачх вобастаги ба афрод ва аквоми дигареро бар худ ичоза надиханд? Дигар бояд ба тафаккури дарвешвори «бародарбузурги», «кумакталаби» ва «мардикори» поён дод ва аз мавхибати акл кор гирифт, чи пешрафти инсони хамора дар акл будааст.

Мушкили хатт

Аз мушкилоти дигар дар ин замина мушкили хатт аст. Чунончи дар боло гуфта шуд, хатти форси дар миёни точикон ба иктизои сиёсатхои нажодпарастона ва миллиятситези Шурави аз миён бурда шуд ва бахонааш хам ин буд, ки бо ин хатт гуё точикон наметавонистанд пешрафт кунанд. Вагарна чаро жопунихо, куреихо ва чинихо бо хатти бобоии худ ба ин хама пешрафт ноил шуданд?

Ва чи тур шуд, ки дар хар иёлате аз Хинд хатти чудогонае роич аст ва ин кишвар бо вучуди тарвичи чандин хатт ба тавсеъаи иктисодии бесобикае даст ёфта ва бо пешрафти илмию фаннии худ аз кудратхои бузурги минтакаи ба шумор меояд?

Ва натичаи тагйири хатт дар Точикистон хам ин шуд, ки точикон нисбат ба хамкавмони эрони ва афгони худ вопас монданд, на ба пешрафти илму текник расиданд ва на аз андешахои инсони дар чахони имруз бархурдор шуданд. Масалан эрониён акнун талош доранд бо хатти ниёкон ба дониши хастаи даст ёбанд ва аз лихози чомеъашиноси низ як донишчуи эрони бехтар метавонад аз як донишманди точик мафохиме чун демукроси, чомеъаи мадани ва хукуки инсонро дарк кунад.

Тарчумазадаги

Тагйири хатт, ки мардуми Точикистонро аз гузаштаи худ чудо кард, забони имрузиро низ ба як забони тарчумазада табдил кардааст. Бештари кавонини Точикистон, ки умдатан аз забони руси камхунарона тарчума шуда, иборат аз иштибохоти мантикиву маъноист ва дар натича, матни бисёре аз кавонин барои мардуми оди чи ки барои як омухта хам номафхум аст.

Ба хамин далел, имруз масалан ба вазорат ва идора «макомот» мегуянд, дар холе, ки маком вазир аст, на вазорат, раис аст, на раёсат. Ва гохо ба чои вожаи «хакк» шакли чамъи он «хукук»-ро ба кор мебаранд ва «хукук»-ро дубора чамъ мекунанд ва ба иштибох «хукукхо» менависанд, ва ё «маводхо» хам ки иштибох аст, зеро «маводд» худ чамъи «модда» аст ва ниёз ба чамъи дубора надорад.

Дарди тарчумазадаги бахусус дар навиштахо ва пустерхои таблиготии (рекломхо) ширкатхо ва корхонахои мухталифи давлати ва хусуси дар хиёбонхои шахри Душанбе рушантар бозтоб шудааст. Хондани бархе аз ин навиштахои таблиготи дарвокеъ тахаввуъовар аст. Якчо навиштаанд, ки «хаёт ин сухбат аст», яъне «жизнь это общение», ва ё «поки сехрангез», ки тарчумаи бекаму кости «волшебно чисто» аз забони руси аст.

Ва ё аз гушии телфун мешунавем, ки «муштарии даъватшаванда дар шабакаи фаъолият...» дуруст хамон «вызиваемый вами абонент вне зоны обслуживания» ва гайра.... Ба ин харчумарч бояд поён дод. «Хаёт ин сухбат аст» дар забони форси (точики) маъни надорад, «поки сехрангез» харза аст. «Муштарии даъватшаванда» чист? Чаро набояд забонро аз колаби гуфтори руси рахо сохт?

Ба хеч вачх он чи дар забони руси гуфта мешавад, тарчумаи тахтуллафзе аз забонхои дигар нест. Чаро мо бояд аз забони руси тарчумаи тахтуллафз бигирем? Хар забоне табиъат ва сиришти худро дорад ва васоили баён ва нахваи гуфтор дар он дар баробари забонхои дигар мутафовит аст. Ба ин далел тарчумаи «нарехтаву начакида» дар хар забоне сазовори накухиш аст.

Таблиготи бозаргони хунар аст

Оё намешавад ба забони худамон чумлахои зеботареро барои таблиги колохои бозаргони ба кор бибарем? Агар намешавад, чаро? Айб дар забон аст ё дар сохибзабон? Албатта дар чахон хеч забоне нест, ки тавони баёни андешаро надошта бошад. Ба содатарин забон хам мешавад болотарин андешаро баён кард. Мухимм нест хамон чизеро бигуем, ки дар забони руси гуфта ва навишта мешавад. Суханхои тозатар ва зеботаре мешавад ба форси гуфт. Дунё дар хамин як чумлаи руси, ки тамом намешавад. Бехтар нест масалан ба чои чумлаи бемаънии «хаёт ин сухбат аст» бигуем «сухбат ганимат аст», чи умр мегузарад ва лахазоти сухбат аст, ки ба ёд мемонад.

Реклом ё таблиготи бозаргони танхо таблиг нест, ки хунар хам хаст, дар кишвархои пешрафта барои ёд гирифтани ин хунар мардум дар коллечу донишкадахо мехонанд ва мадраки илми дарёфт мекунанд. Хунари рекломнигори бо анвоъи дигари хунар, чун наккоши, шеър, нависандаги, синемо, либос, зебои ва гайра пайванди ногусастани дорад ва як рекломнигори точик низ бояд аз забон ва шеър ва адабиёти ин мардум огохии кофи дошта бошад.

Дар нихоят, рекломхо ё таблиготи бозаргони бояд фарханг ва забони миллиро дар худ бозтоб диханд ва чехраи миллатро бисозанд, ба ин далел бахра гирифтан аз фулклур, шеър ва адабиёти хасзорсолаи форси дар хунари рекломнависи бисёр судманд хохад буд.

Бозори хатти форси

Акнун иддае ин андешаи сода ва бепояро матрах кардаанд, ки гуё бозгашт ба хатти форси барои мардуми Точикистон мушкилотеро ба бор хохад овард ва аз чумла махоричи пулии зиёд мехохад. Дар баробари ин, агар жарфтар бингарем, дархохем ёфт, ки то кунун ин хатти сириллик буда, ки монеъи пешрафти мо шудааст.

Масалан, дар чанд соли ахир шоъирон ва нависандагони точик муваффак шудаанд танхо шумори андаке аз китобхои худро ба хатти сириллик чоп кунанд. Вале ин китобхо ба далели бепули ва бемайлии мардум ба китобхони ба чуз шуморе андак ба дасти хонандагон нарасида ва харгиз нахохад расид. Агар ин кутуб ба хатти форси чоп мешуд, албатта бозори хонандаи осори нависандагони точик дар Эрону Афгонистон андак нест ва даромади кобили мулохизае аз ин рох вориди будчаи Точикистон хам мешуд.

Рузномахои Точикистон низ ба чуз дар миёни иддаи камшуморе дар шахрхо пахш намешавад, зеро бо танхо панч милюн чамъияте, ки дорем, бештар аз панч хазор китобхон ё рузномахон наметавон таваккуъ дошт. Вале бозгашт ба хатти форси бозори хонандаи кутуб ва рузномахои точикиро тавсеъа хохад дод ва бегумон даромади зиёде аз ин рох ба будчаи милли ворид хохад шуд. Ва махориче хам, ки барои гузаштан ба хатти форси ба он ниёз дорем, дар баробари ин хама даромад ночиз хохад буд. Иктисоди бозори танхо иктисоди фуруши порча ва либос нест, иктисоди арза доштани фарханг ва осори илмию адаби ба чахониён хам хаст.

Масалан чанде пеш дар китобфурушихои Точикистон китоби нухчилдии Синоро мефурухтанд, ки дар Узбакистон ба забони руси чоп шуда буд. Ин китоб на танхо дар Точикистон ва Узбакистон, балки дар тамоми кишвархои Шуравии собик ба фуруш рафта ва даромади зиёде ба кисаи дустони узбак хам бояд сарозер шуда бошад. Чаро чопхонахои Точикистон наметавонистанд чунин коре анчом бидиханд, то даромади он вориди будчаи Точикистон шавад?

Чаро ки мо сиёсатзада хастем, тафаккури бозори надорем ва худро ба корхои камсуду пурзиён машгул медорем, масалан фолнома ва музахрафоти дигар чоп мекунем, ки ба хеч дарде намехурад. Агар мо дарвокеъ манофеъи иктисоди мехохем, чаро аз тавлидоти фарханги ва забони дар ин рох бахра намебарем? Бозори фарханг албатта бо фуруши китобу рузнома хам махдуд намешавад, он бозори иртиботот аст ва дар он андеша ва хунарро низ бояд ба чахониён арза кард.

Поён

Дар поён чорае чуз пешниходи чанд чораи кор намебинам, ки инхост:

Пеш аз хама бояд хувияти аслии забони форси дар Точикистон ба расмият шинохта ва парда аз руйи тахрифу инхирофоти гузашта бардошта шавад, чиро ки хеч бахонае барои худдори аз корбурди вожаи «порси» (форси) барои номи ин забон вучуд надорад.

Давлатро лозим аст дар конуни забони ин кишвар тачдиди назар кунад ва забони форсиро ба унвони «василаи муъоширати миёни аквом» дубора бар маснади худ биншонад.

Дар хатти точики бояд тачдиди назар кард ва бехтарин гузина дар ин рох бозгашт ба хатти клосики форси аст, ки албатта он хам бояд бо таваччух ба ниёзхои замони имруз дар хамкори бо донишмандони эрони ва афгон дубора такмил шавад.

Ин корхо дар огоз бо мушкилоте хамрох аст ва табиъист, ки хеч коре бидуни мушкил анчом намешавад, ногузир бояд ин мушкилотро тахаммул кард, то самари онро дид, вале дар гайри ин сурат, худдори аз бозгашт ба хати форси дар дарозмуддат зиёнбортар тамом хохад шуд.