آذر کیانی، پژوهشگر تاجیک
زبان پارسی یا فارسی که در چند قرن پیش در پهنایی گسترده از هند تا بیزانس یا روم شرقی و از دریای آرال تا خلیج فارس به عنوان زبان رسمی به کار می رفت، اکنون در برخی از مراکز اصلی فرهنگ ایرانی، بخصوص ورزرودان (یا ماوراالنحر)، به دلیل بی توجهی صاحب زبانان نفوذ و منزلت خود را از دست داده است.
در تاجیکستان که بیشتر دم از بزرگداشت تمدن فرهنگ آریایی می زند، سخن و سخنوری به زبان ناب پارسی از میان رفته و اکنون شمار عمده ای از دانشمندانش که باید زبان مادری خود را بهتر بلد باشند، نمی توانند بدون لکنت و اشتباه به این زبان سخن گویند.
نه تنها شمار واژه و لغاتی که یک صاحب زبان در تاجیکستان همه روزه به کار می برد، اندک است، بلکه نحوه بیان اندیشه و احساساتش نیز شاید اصلا به دلیل نداشتن همین اندیشه و احساسات درهمریخته و در آستانه نیستی قرار دارد. از این وضع برمی آید که زبان پارسی در تاجیکستان با بحرانی عمیق گرفتار است و این بحران ناشی از چند عوامل می تواند باشد.
بحران هویت
این زبان قبل از همه با مشکل هویت روبروست. زبانی که در طول بیشتر از دو هزار سال گذشته به آن "پارسی" گفته می شد، امروز با بهانه های مختلف در تاجیکستان (و افغانستان) هویت خود را از دست داده و نامهایی ساخته بر آن تحمیل شده است.
بحثهای زیادی در این مورد صورت گرفته و زبان شناسان دریافتهای گوناگونی را ارائه کرده اند، ولی این مشکل تا کنون با راه علمی و واقعی حل خود را نیافته و دانشمندان همواره زیر نفوذ سیاست و ایدئولوژیهای مختلف بناچار از نتیجه گیریهای روشن و درست خودداری کرده اند.
کسانی که تا کنون تلاش کرده اند، "زبان تاجیکی" را به عنوان زبانی جداگانه و مستقل از فارسی مطرح کنند، گرچه پای منطقشان لنگ بوده، ولی برای اثبات ادعای خود همیشه در سایه قدرتمداران و سیاستهای بیگانه پرور پناه جسته اند. اما با تکیه به این مثل انگلیسی "Right is might, not might is right" یا "قدرت عین حقیقت نیست، حقیقت عین قدرت است" باید گفت که منطق هماره برتر از قدرت است و به هیچ قدرتی نباید حق دخالت در منطق را داد.
این عده از صاحب نظران تفاوتهای آوایی و دستوری، لغوی، معیار ادبی، کاربرد اصطلاحات را به عنوان معیار برای مستقل پنداشتن یک زبان به کار می برند، در حالی که در زبان شناسی چنین معیارها برای شناخت یک زبان مستقل به هیچ وجه به کار نمی رود.
در زبان شناسی برای شناسایی یک لهجه از یک زبان مستقل از چهار معیار کمک گرفته می شود که اینهاست: تفاهم یکدیگری (mutual intelligibility)، همانندی ساختاری (structural similarity)، پیوند یا تداوم شیوه ای (dialect continuum) و تاریخ فرهنگی مشترک (common cultural history).
بر اساس این چهار معیار هیچ بهانه علمی برای جدا و مستقل دانستن "زبان تاجیکی" از فارسی وجود ندارد. یک تاجیکستانی و یک ایرانی همدیگر را با اندکی کوشش به آسانی می فهمند (mutual intelligibility)، تفاوت زیادی در ترکیب گفتار این دو نیز وجود ندارد (structural similarity)، شیوه های مختلف فارسی از خجند تا شیراز به وسیله همانندیهایی به هم ارتباط گرفته و در مجموع زنجره ای از شیوه ها را تشکیل می کنند (dialect continuum) و در نهایت تاریخ مشترک فارسی زبانان را (common cultural history) کسی نمی تواند انکار کند.
پیش آوردن هر گونه معیار دیگری برای جدا ساختن "زبان تاجیکی" از فارسی از نظر زبان شناسی و هر فن دیگری بی پایه و غیر منطقی است. اکنون زمان سیاست بازیهای استعماری هم گذشته و نباید بازیهای سیاسی تازه در پیرامون زبان ره انداخت. سیاست برهان قاطع و حقیقت روشن برای هیچ مسئله علمی به دست نمی دهد و در این زمینه اهل سیاست هم گزینه دیگری ندارند، جز این که حقوقیت علمی را بپذیرند.
با این حال، سیاست بازیهای داخلی و خارجی در پاره پاره ساختن زبان فارسی و پارسیگویان تا این زمان نقش مؤثری داشته است. در این راه، اگر بازیگران خارجی بیشتر به جدایی و درهم شکستگی فرهنگ و ملیت ایرانی کوشیده باشند، پس بازیگران داخلی همواره به خودکشی و منفعت تلاشیهای بیهوده مشغول بوده اند. اکنون زمانی است که پاسخ روشن و درستی به سیاستهای تبعیض آمیز حزب کمونیست شوروی داده و تحریفات رایج شده در آن دوران اصلاح شود.
محلگرایی
یکی از انگیزه های خودداری برخی افراد از کاربرد نام "پارسی" ابلته غریضه محلگرایی است. تنها به این دلیل که واژه "پارس" یا "فارس" به منطقه ای دورتر از محل ایشان ارتباط دارد، عده ای نمی توانند این واژه را بپذیرند.
بیماری محلگرایی در میان دانشمندان تاجیک به حدی است که بیشتر آنها حتی در انتخاب موضوع تحقیق خود در زبان و ادبیات، بیشتر به چهره هایی تمایل دارند که از محل خودشان برخاسته اند. مثلا اگر این ادبیات شناس خجندی باشد، قطعا موضوع تحقیقش کمال خجندی است و اگر کولابی باشد، بدون تردید سیدعلی همدانی را مورد تحقیق قرار می دهد و اگر سمرقندی باشد، پژوهشگر رودکی است.
بیشتر زبان شناسان تاجیک نیز همواره کوشیده اند لهجه محل خود را به عنوان زبانی واحد مطرح کنند و یا لااقل ویژگیهای گفتاری محل خود را هرچه بیشتر وارد زبان ادبی سازند. و زبان به اصطلاح "ادبی حاضره تاجیک" اینگونه شکل گرفته و در این راه بسیاری از جنبه های زیبای زبان ادبی هزارساله عمدا از میان برده شده است.
تفکر استعماری
یک نگاه ژرف ثابت می کند که تفکر استعماری در تحریف هویت زبان فارسی در آسیای میانه خیلی مؤثر بوده است. از نگاه اول چنین می نماید که این موضوع از لحاظ تاریخی چندان اهمیتی نداشته و گویا بر اساس انتخاب صاحب زبانان صورت گرفته باشد.
ولی پژوهشی ژرفتر بازمی نماید که بحران هویت در ورزرودان قبل از هر چیزی ریشه در سیاستهای استعمارگرانه روسیه تزاری در قرن نزدهم و دیکتاتوری برتریخواه شوروی در قرن بیستم دارد که اکنون هم آثاری از این برتریخواهی در نحوه برخورد "برادر بزرگ" با گبرادران کوچک" به صراحت بازتاب می شود.
عقده برتری (superiority complex) یک بیماری اجتماعی است که در روابط بین المللی نیز از مشکلاتی عمده به شمار می آید و در آن احساس برتر بودن یک انسان بر انسان دیگر، یک قوم بر قوم دیگر و همین طور یک کشور بر کشور دیگر در رفتار و برخورد طرف گرفتار این عقده خود را برملا می سازد.
این عقده قبل از همه ناشی از تفکر استعماری (colonialist mindset) است و متاسفانه هنوز در میان برخی از چهره ها و محافل سیاسی در فضای مابعدالشوروی روسیه به وجود خود ادامه می دهد.
عقده برتری البته به خودی خود نمی تواند عرض وجود کند و در پسزمینه خود عقده کهتری (inferiority complex) را نهفته دارد که به حیث انگیزه برای آن خدمت می کند. عقده کهتری انسان را بدان وامی دارد که بیش از اندازه بر شخص دیگری تکیه کند، اعتماد به نفس خود را بکشد، هنر و استعداد و دستوارد خود را در برابر دیگران نادیده بگیرد.
این عفده اجازه می دهد شخص دیگری بر انسان تسلط یابد و خود را بزرگتر او گرداند. این بیماری گاها در روابط بین المللی نیز به همان اندازه که میان دو فرد رایج است، خود را برملا می سازد. عدم اعتماد به نفس، ترسویی، ندانمکاری، منفعت طلبی و حتی خیانت به نوع خود از خصایلی است که شخض گرفتار عقده حقارت از خود بازمی نماید.
درواقع در زمینه زبان و هویت ما را بایستی قبل از همه از خود بنالیم که این خودیان سست عناصر ما در طول تاریخ اجازه داده اند تا دیگران بر ما بتازند. اگر در اوایل عهد شوروی روشنفکران و نخبگان تاجیک چون مردم گرجی و ارمنی و کناره بالتیک در برابر سیاستهای تبعیض آمیز شوروی ایستادگی می کردند، شاید بسیاری از ارزشهای مادی و معنوی ما به بیگانگان واگذار نمی شد.
بر خلاف این می بینیم که نخبگان سیاسی ما در اوایل قرن بیستم گزینه تسلیم و فرمانبرداری را در پیش گرفته و حتی برای پیاده ساختن اهداف بیگانه روشنفکران محلی را زیر فشار و تعقیب قرار داده اند.
فارسی، زبان بین المللی
زبان پارسی (فارسی) که در طول تاریخ به این نام معروف بود، در امارات بخارا و خیوه نیز به همین نام رسمیت داشت، ولی بر مبنای ایدئولوژی "قسمت کن و حاکم باش" روسیه پادشاهی و بعدها شوروی تغییر هویت کرد.
سیاست جداسازی (partition) فارسی زبانان برای روسیه و انگلیس که از بازیگران اصلی "بازی بزرگ" در پایان قرن نزدهم بودند، پس از تقسیم مرزی افغانستان و آسیای میانه در آن زمان از اهمیتی استراتژیک برخوردار بود.
به این ترتیب، در آغاز نام زبان فارسی در برخی از نوشته های گماشتگان روسیه تزاری تحریف شد، چنانچه نام ورزرودان (ماوراالنحر) را نیز به "ترکستان" بدل کردند و پس از انقلاب این برنامه به طور گسترده و آشکار توسط دیکتاتوری اقتدارگرای شوروی به اجرا درامد.
مبارزه با فرهنگ فارسی و تغییر خط به سیریلیک نیز بر مبنای سیاستهای نژادپرستانه و برتریخواه نمایندگان قوم زبردست در شوروی پیاده شد، یعنی خط سیریلیک برتر از خط فارسی شمرده و زبان "برتر" در سیاست نیز جایگزین زبانی شد که بیش از هزار سال به حیث یک زبان بین المللی در گستره ای از شرق متداول بود.
زبان فارسی که در هند و عراق و حتی نپال تا چند قرن پیش به عنوان زبان رسمی خدمت می کرد، در زمان استعمار انگلیسیها در هند جای خود را به تدریج به زبان انگلیسی داد و پس از انقلاب بولشویکی در بخارا مقام خود را در میهن صاحب زبانان نیز از دست داد. و اکنون هم زبان دیگری به عنوان "وسیله معاشرت میان اقوام" در تاجیکستان به کار داشته شده است.
دمکراسی و زبان
اکنون با وجود استقلال کامل تاجیکستان که از مراکز عمده فرهنگ ایرانی به شمار می آید، زبان پارسی از مقام رسمی "وسیله معاشرت میان اقوام" در قلمرو این کشور برخوردار نیست. البته طرح این موضوع برخی از مقامات را ناراحت خواهد ساخت و نارضایتی "برادران بزرگ" سابق و "یاران استراتژیک" کنونی نیز که هنوز "حقوقی" بر ما دارند، در فهرست توجیهاتی برای این امر ارائه می شود. ولی هنگامی که از دمکراسی شعار می دهیم، چرا نباید در امور داخلی خود بر اصل رای عموم کار کنیم و چرا روابط خارجیمان نیز در چشم مردم شفاف و عادلانه نباشد؟
البته آموزش زبان روسی به عنوان یک زبان خارجی در برابر انگلیسی و فرانسوی و عربی و چینی... از فوائدی عاری نیست، ولی اعتبار آن به عنوان "زبان معاشرت میان اقوام" در قلمرو تاجیکستان نباید بیش از این ادامه یابد. چون این خدمت را از یک سو بیش از هزار سال زبان فارسی در منطقه بر عهده داشته و از سوی دیگر تاجیکان به عنوان قوم صاحب دولت که بیشترین جمعیت کشور را تشکیل می دهند، بر اساس معیارهای دمکراسی حق دارند زبان خود را در کشور خود به عنوان "زبان معاشرت میان اقوام" به کار برند، چه این حق اکثریتی است که در جامعه دمکراتیک به سر می برند.
زبان و روابط بین المللی
از سوی دیگر روابط به کشورهای دیگر نباید در امور داخلی، از جمله مسایل زبانی در تاجیکستان تاثیر گذارد. در غیر این صورت این روابط عادلانه و دمکراتیک نخواهد بود. امروز هم کسانی هستند که ادعا می کنند که تاجیکان بدون دانستن زبان روسی یا انگلیسی به هیچ پیشرفتی نایل نخواهند شد و به این دلیل خواستار توسعه زبان روسی و انگلیسی در کشورند، در حالی که توجه به زبان رسمی همه روزه در حال کاهش است.
ولی این پرسش هرگز مطرح نشده است که چرا ژاپنیها و چینیها و بسیاری از مردمان دیگر که نه انگلیسی و نه روسی را بلدند (به استثنای زبان شناسان) توانسته اند به این همه پیشرفت برسند؟ درواقع چرا خود انگلیسیها و روسها بدون دانستن زبانهای دیگری به پیشرفت لازم دست یافته اند؟
عده ای هم می گویند که چون ما شمار زیادی از مهاجران کاری در روسیه داریم، به این دلیل مردم ما باید اجبارا روسی یاد بگیرند. چه حرف پوچی! آیا مادر تاجیک موظف است که تمام عمر مهاجر کاری تولد کند؟ چرا نباید به فکر این بود که در کشور خود جایهای کاری بیشتری ایجاد کنیم و دیگر به "کار سیاه" در خارج نیاز نباشد؟
آیا از اصول استقلال این نیست که کشور و هر یکی از افراد آن باید از لحاظ اقتصادی و اجتماعی آزاد و مستقل باشند و به هیچ وجه وابستگی به افراد و اقوام دیگری را بر خود اجازه ندهند؟ دیگر باید به تفکر درویشوار "برادربزرگی"، "کمک طلبی" و "مردکاری" پایان داد و از موهبت عقل کار گرفت، چه پیشرفت انسانی هماره در عقل بوده است.
مشکل خط
از مشکلات دیگر در این زمینه مشکل خط است. چنانچه در بالا گفته شد، خط فارسی در میان تاجیکان به اقتضای سیاستهای نژادپرستانه و ملیت ستیز شوروی از میان برده شد و بهانه اش هم این بود که گویا با این خط تاجیکان نمی توانستند پیشرفت کنند. وگرنه چرا ژاپنیها، کره ایها و چینیها با خط بابایی خود به این همه پیشرفت نایل شدند؟
و چه طور شد که در هر ایالتی از هند خط جداگانه ای رایج است و این کشور با وجود ترویج چندین خط به توسعه اقتصادی بی سابقه ای دست یافته و با پیشرفت علمی و فنی خود از قدرتهای بزرگ منطقه ای به شمار می آید؟
و نتیجه تغییر خط در تاجیکستان هم این شد که تاجیکان نسبت به همقومان ایرانی و افغان خود واپس ماندند، نه به پیشرفت علم و تکنیک رسیدند و نه از اندیشه های انسانی در جهان امروز برخوردار شدند. مثلا ایرانیان اکنون تلاش دارند با خط نیاکان به دانش هسته ای دست یابند و از لحاظ جامعه شناسی نیز یک دانشجوی ایرانی بهتر می تواند از یک دانشمند تاجیک مفاهیمی چون دمکراسی، جامعه مدنی و حقوق انسان را درک کند.
ترجمه زدگی
تغییر خط که مردم تاجیکستان را از گذشته خود جدا کرد، زبان امروزی را نیز به یک زبان ترجمه زده تبدیل کرده است. بیشتر قوانین تاجیکستان که عمدتا از زبان روسی کم هنرانه ترجمه شده؛ عبارت از اشتباهات منطقی و معنایی است و در نتیجه متن بسیاری از قوانین برای مردم عادی چه که برای یک آموخته هم نامفهوم است.
به همین دلیل، امروز مثلا به وزارت و اداره "مقامات" می گویند، در حالی که مقام وزیر است، نه وزارت، رئیس است، نه ریاست. و گاها به جای واژه "حق" شکل جمع آن "حقوقگ را به کار می برند و "حقوق" را دوباره جمع می کنند و به اشتباه "حقوقها" می نویسند. و یا "موادها" هم که اشتباه است، زیرا "مواد" خود جمع "ماده" است و نیاز به جمعبندی دوباره ندارد.
درد ترجمه زدگی بخصوص در نوشته ها و پوسترهای تبلیغاتی شرکتها و کارخانه های مختلف دولتی و خصوصی در خیابانهای شهر دوشنبه روشنتر بازتاب شده است. خواندن برخی از این نوشته های تبلیغاتی درواقع تهوع آور است. یک جا نوشته اند که "حیات این صحبت است" یعنی "жизнь это общение" و یا "پاک سحر انگیز" که ترجمه بی کم و کاست "волшебно чисто" از زبان روسی است.
و یا از گوشی تلفن می شنویم که "مشتری دعوت شونده در شبکه فعالیت نیست" که درست همان "вызиваемый вами абонент вне зоны обслуживания" و غیره. به این هرج و مرج باید پایان داد. "حیات این صحبت است" در زبان فارسی معنی ندارد، "پاک سحرانگیز" هرزه است و "مشاری دعوت شونده..." نیز معلوم نیست چه معنی دارد. چرا نباید زبان را از قالب گفتار روسی رها ساخت؟
به هیچ وجه آن چه در زبان روسی گفته می شود، ترجمه تحت اللفظی از زبانهای دیگر نیست. چرا ما باید از زبان روسی ترجمه تحت اللفظ بگیریم؟ هر زبانی طبیعت و سرشت خود را دارد و ویاسل بیان و نحوه گفتار در آن در برابر زبانهای دیگر متفاوت است. به این دلیل ترجمه "نریخته و نچکیده" در هر زبانی شایسته نیست.
تبلیغات بازرگانی هنر است
آیا نمی شود به زبان خودمان جمله های زیباتری را برای تبلیغات کالاهای بازرگانی به کار ببریم؟ اگر نمی شود، چرا؟ عیب در زبان است یا در صاحب زبان؟ البته در جهان هیچ زبانی نیست که توان بیان اندیشه را نداشته باشد. به ساده ترین زبان هم می شود بالاترین اندیشه را بیان کرد.
مهم نیست همان چیزی گفته شود که در زبان روسی گفته و یا نوشته شده است. سخنهای تازه تر و زیباتری می شود به فارسی گفت. دنیا در همین یک جمله روسی که تمام نمی شود. بهتر نیست مثلا به جای جمله بی معنی "حیات این صحبت است" بگوییم "صجبت غنیمت است" چه عمر می گذرد و صحبت است که به یاد می ماند.
رکلام یا تبلیغات بازرگانی تنها تبلیغ نیست که هنر هم هست. در کشورهای پیشرفته برای یاد گرفتن این هنر مردم در کالج و دانشکده ها می خوانند و مدرک علمی دریافت می کنند. هنر رکلام نگاری با انواع دیگر هنر، چون نقاشی، شعر، نویسندگی، سینما، "لباس، زیبایی و غیره پیوند ناگسستنی دارد و یک رکلام نگار تاجیک نیز باید از زبان و شعر و ادبیات این مردم آگاهی کافی داشته باشد.
در نهایت، رکلامها یا تبلیغات بازرگانی باید فرهنگ و زبان ملی در خود بازتاب دهند و چهره ملت را بسازندف به این دلیل بهره گرفتن از فلکلور، شعر و ادبیات هزارساله فارسی در هنر رکلام نویسی بسیار سودمند خواهد بود.
بازار خط فارسی
اکنون عده ای این اندیشه ساده و بیپایه را مطرح کرده اند که گویا بازگشت به خط فارسی برای مردم تاجیکستان مشکلاتی را به بار خواهد آورد و از جمله مخارج پولی زیادی می خواهد. در برابر این، اگر ژرفتر بنگریم، درخواهیم یافت که تا کنون این خط سیریلیک بوده که مانع پیشرفت ما شده است.
مثلا در چند سال اخیر شاعران و نویسندگان تاجیک موفق شده اند تنها شمار اندکی از کتابهای خود را به خط سیریلیک چاپ کنند. ولی این کتابها به دلیل بی پولی و بی میلی مردم به کتاب خوانی، به جز شماری اندک، به دست خوانندگان نرسیده و هرگز نخواهد رسید. اگر این کتب به خط فارسی چاپ می شد، البته بازار خواننده آثار نویسندگان تاجیک در ایران و افغانستان اندک نیست و درامد قابل ملاحظه ای از این راه وارد بودجه تاجیکستان هم می شد.
روزنامه های تاجیکستان نیز به جز عده کمشماری در شهرها پخش نمی شوند، زیرا با تنها پنج میلیون جمعیتی که داریم، بیشتر از پنج هزار کتابخوان یا روزنامه خوان نمی توان توقع داشت.
ولی بازگشت به خط فارسی بازار خواننده کتب و روزنامه های تاجیکی را توسعه خواهد داد و بی گمان درامد زیادی از این راه به بودجه ملی وارد خواهد شد. و مخارجی هم که برای گذشتن به خط فارسی به آن نیاز داریم، در برابر این همه درامد ناچیز خواهد بود. اقتصاد بازاری تنها اقتصاد فروش پارچه و لباس نیست که اقتصاد عرضه داشتن فرهنگ و آثار علمی و ادبی به جهانیان هم هست.
مثلا چندی پیش در کتاب فروشیهای تاجیکستان کلیات نهجلدی سینا را می فروختند که در ازبکستان به زبان روسی چاپ شده بود. این کتاب نه تنها در تاجیکستان و ازبکستان، بلکه در تمامی کشورهای شوروی سابق به فروش رفته و درامد زیادی نیز به کیسه دوستان ازبک هم باید سرازیر شده باشد. چرا چاپخانه های تاجیکستان نمی توانستند چنین کاری انجام بدهند، تا درامد آن وارد بودجه تاجیکستان شود؟
چرا که ما سیاست زده هستیم، تفکر بازاری نداریم و خود را به کارهای کمسود و پرزیان مشغول می داریم، مثلا فالنامه و مزخرفات دیگری چاپ می کنیم که به هیچ دردی نمی خورد. اگر ما درواقع منافع اقتصادی می خواهیم چرا از تولیدات فرهنگی و زبانی در این راه بهره نمی بریم؟ بازار فرهنگ البته با فروش کتاب و روزنامه هم محدود نمی شود، آن بازار ارتباطات است و در آن اندیشه و هنر را نیز به جهانیان باید عرضه کرد.
پایان
در پایان چاره جز پیشنهاد چند چاره کار نمی بینم که اینهاست:
پیش از همه باید هویت اصلی زبان فارسی در تاجیکستان به رسمیت شناخته و پرده از روی تحریف و انحرافات گذشته برداشته شود، چرا که هیچ بهانه برای خودداری از کاربرد واژه "پارسی" (فارسی) برای نام این زبان وجود ندارد.
دولت را لازم است در قانون زبان این کشور تجدید نظر کند و زبان فارسی را به عنوان "وسیله معاشرت میان اقوام" دوباره بر مسند خود بنشاند.
در خط تاجیکی باید تجدید نظر کرد و بهترین گزینه در این راه بازگشت به خط کلاسیک فارسی است که البته آن هم با توجه به نیازمندیهای زمان امروز در همکاری با دانشمندان ایرانی و افقغان دوباره تکمیل شود.
این کارها در آغاز با مشکلاتی همراه است و طبیعی است که هیچ کاری بدون مشکل انجام نمی شود، ناگزیر باید این مشکلات را تحمل کرد، تا ثمر آن را دید، ولی در غیر این صورت، خودداری از بازگشت به خط فارسی در درازمدت زیانبار تر تمام خواهد شد.
زبان پارسی یا فارسی که در چند قرن پیش در پهنایی گسترده از هند تا بیزانس یا روم شرقی و از دریای آرال تا خلیج فارس به عنوان زبان رسمی به کار می رفت، اکنون در برخی از مراکز اصلی فرهنگ ایرانی، بخصوص ورزرودان (یا ماوراالنحر)، به دلیل بی توجهی صاحب زبانان نفوذ و منزلت خود را از دست داده است.
در تاجیکستان که بیشتر دم از بزرگداشت تمدن فرهنگ آریایی می زند، سخن و سخنوری به زبان ناب پارسی از میان رفته و اکنون شمار عمده ای از دانشمندانش که باید زبان مادری خود را بهتر بلد باشند، نمی توانند بدون لکنت و اشتباه به این زبان سخن گویند.
نه تنها شمار واژه و لغاتی که یک صاحب زبان در تاجیکستان همه روزه به کار می برد، اندک است، بلکه نحوه بیان اندیشه و احساساتش نیز شاید اصلا به دلیل نداشتن همین اندیشه و احساسات درهمریخته و در آستانه نیستی قرار دارد. از این وضع برمی آید که زبان پارسی در تاجیکستان با بحرانی عمیق گرفتار است و این بحران ناشی از چند عوامل می تواند باشد.
بحران هویت
این زبان قبل از همه با مشکل هویت روبروست. زبانی که در طول بیشتر از دو هزار سال گذشته به آن "پارسی" گفته می شد، امروز با بهانه های مختلف در تاجیکستان (و افغانستان) هویت خود را از دست داده و نامهایی ساخته بر آن تحمیل شده است.
بحثهای زیادی در این مورد صورت گرفته و زبان شناسان دریافتهای گوناگونی را ارائه کرده اند، ولی این مشکل تا کنون با راه علمی و واقعی حل خود را نیافته و دانشمندان همواره زیر نفوذ سیاست و ایدئولوژیهای مختلف بناچار از نتیجه گیریهای روشن و درست خودداری کرده اند.
کسانی که تا کنون تلاش کرده اند، "زبان تاجیکی" را به عنوان زبانی جداگانه و مستقل از فارسی مطرح کنند، گرچه پای منطقشان لنگ بوده، ولی برای اثبات ادعای خود همیشه در سایه قدرتمداران و سیاستهای بیگانه پرور پناه جسته اند. اما با تکیه به این مثل انگلیسی "Right is might, not might is right" یا "قدرت عین حقیقت نیست، حقیقت عین قدرت است" باید گفت که منطق هماره برتر از قدرت است و به هیچ قدرتی نباید حق دخالت در منطق را داد.
این عده از صاحب نظران تفاوتهای آوایی و دستوری، لغوی، معیار ادبی، کاربرد اصطلاحات را به عنوان معیار برای مستقل پنداشتن یک زبان به کار می برند، در حالی که در زبان شناسی چنین معیارها برای شناخت یک زبان مستقل به هیچ وجه به کار نمی رود.
در زبان شناسی برای شناسایی یک لهجه از یک زبان مستقل از چهار معیار کمک گرفته می شود که اینهاست: تفاهم یکدیگری (mutual intelligibility)، همانندی ساختاری (structural similarity)، پیوند یا تداوم شیوه ای (dialect continuum) و تاریخ فرهنگی مشترک (common cultural history).
بر اساس این چهار معیار هیچ بهانه علمی برای جدا و مستقل دانستن "زبان تاجیکی" از فارسی وجود ندارد. یک تاجیکستانی و یک ایرانی همدیگر را با اندکی کوشش به آسانی می فهمند (mutual intelligibility)، تفاوت زیادی در ترکیب گفتار این دو نیز وجود ندارد (structural similarity)، شیوه های مختلف فارسی از خجند تا شیراز به وسیله همانندیهایی به هم ارتباط گرفته و در مجموع زنجره ای از شیوه ها را تشکیل می کنند (dialect continuum) و در نهایت تاریخ مشترک فارسی زبانان را (common cultural history) کسی نمی تواند انکار کند.
پیش آوردن هر گونه معیار دیگری برای جدا ساختن "زبان تاجیکی" از فارسی از نظر زبان شناسی و هر فن دیگری بی پایه و غیر منطقی است. اکنون زمان سیاست بازیهای استعماری هم گذشته و نباید بازیهای سیاسی تازه در پیرامون زبان ره انداخت. سیاست برهان قاطع و حقیقت روشن برای هیچ مسئله علمی به دست نمی دهد و در این زمینه اهل سیاست هم گزینه دیگری ندارند، جز این که حقوقیت علمی را بپذیرند.
با این حال، سیاست بازیهای داخلی و خارجی در پاره پاره ساختن زبان فارسی و پارسیگویان تا این زمان نقش مؤثری داشته است. در این راه، اگر بازیگران خارجی بیشتر به جدایی و درهم شکستگی فرهنگ و ملیت ایرانی کوشیده باشند، پس بازیگران داخلی همواره به خودکشی و منفعت تلاشیهای بیهوده مشغول بوده اند. اکنون زمانی است که پاسخ روشن و درستی به سیاستهای تبعیض آمیز حزب کمونیست شوروی داده و تحریفات رایج شده در آن دوران اصلاح شود.
محلگرایی
یکی از انگیزه های خودداری برخی افراد از کاربرد نام "پارسی" ابلته غریضه محلگرایی است. تنها به این دلیل که واژه "پارس" یا "فارس" به منطقه ای دورتر از محل ایشان ارتباط دارد، عده ای نمی توانند این واژه را بپذیرند.
بیماری محلگرایی در میان دانشمندان تاجیک به حدی است که بیشتر آنها حتی در انتخاب موضوع تحقیق خود در زبان و ادبیات، بیشتر به چهره هایی تمایل دارند که از محل خودشان برخاسته اند. مثلا اگر این ادبیات شناس خجندی باشد، قطعا موضوع تحقیقش کمال خجندی است و اگر کولابی باشد، بدون تردید سیدعلی همدانی را مورد تحقیق قرار می دهد و اگر سمرقندی باشد، پژوهشگر رودکی است.
بیشتر زبان شناسان تاجیک نیز همواره کوشیده اند لهجه محل خود را به عنوان زبانی واحد مطرح کنند و یا لااقل ویژگیهای گفتاری محل خود را هرچه بیشتر وارد زبان ادبی سازند. و زبان به اصطلاح "ادبی حاضره تاجیک" اینگونه شکل گرفته و در این راه بسیاری از جنبه های زیبای زبان ادبی هزارساله عمدا از میان برده شده است.
تفکر استعماری
یک نگاه ژرف ثابت می کند که تفکر استعماری در تحریف هویت زبان فارسی در آسیای میانه خیلی مؤثر بوده است. از نگاه اول چنین می نماید که این موضوع از لحاظ تاریخی چندان اهمیتی نداشته و گویا بر اساس انتخاب صاحب زبانان صورت گرفته باشد.
ولی پژوهشی ژرفتر بازمی نماید که بحران هویت در ورزرودان قبل از هر چیزی ریشه در سیاستهای استعمارگرانه روسیه تزاری در قرن نزدهم و دیکتاتوری برتریخواه شوروی در قرن بیستم دارد که اکنون هم آثاری از این برتریخواهی در نحوه برخورد "برادر بزرگ" با گبرادران کوچک" به صراحت بازتاب می شود.
عقده برتری (superiority complex) یک بیماری اجتماعی است که در روابط بین المللی نیز از مشکلاتی عمده به شمار می آید و در آن احساس برتر بودن یک انسان بر انسان دیگر، یک قوم بر قوم دیگر و همین طور یک کشور بر کشور دیگر در رفتار و برخورد طرف گرفتار این عقده خود را برملا می سازد.
این عقده قبل از همه ناشی از تفکر استعماری (colonialist mindset) است و متاسفانه هنوز در میان برخی از چهره ها و محافل سیاسی در فضای مابعدالشوروی روسیه به وجود خود ادامه می دهد.
عقده برتری البته به خودی خود نمی تواند عرض وجود کند و در پسزمینه خود عقده کهتری (inferiority complex) را نهفته دارد که به حیث انگیزه برای آن خدمت می کند. عقده کهتری انسان را بدان وامی دارد که بیش از اندازه بر شخص دیگری تکیه کند، اعتماد به نفس خود را بکشد، هنر و استعداد و دستوارد خود را در برابر دیگران نادیده بگیرد.
این عفده اجازه می دهد شخص دیگری بر انسان تسلط یابد و خود را بزرگتر او گرداند. این بیماری گاها در روابط بین المللی نیز به همان اندازه که میان دو فرد رایج است، خود را برملا می سازد. عدم اعتماد به نفس، ترسویی، ندانمکاری، منفعت طلبی و حتی خیانت به نوع خود از خصایلی است که شخض گرفتار عقده حقارت از خود بازمی نماید.
درواقع در زمینه زبان و هویت ما را بایستی قبل از همه از خود بنالیم که این خودیان سست عناصر ما در طول تاریخ اجازه داده اند تا دیگران بر ما بتازند. اگر در اوایل عهد شوروی روشنفکران و نخبگان تاجیک چون مردم گرجی و ارمنی و کناره بالتیک در برابر سیاستهای تبعیض آمیز شوروی ایستادگی می کردند، شاید بسیاری از ارزشهای مادی و معنوی ما به بیگانگان واگذار نمی شد.
بر خلاف این می بینیم که نخبگان سیاسی ما در اوایل قرن بیستم گزینه تسلیم و فرمانبرداری را در پیش گرفته و حتی برای پیاده ساختن اهداف بیگانه روشنفکران محلی را زیر فشار و تعقیب قرار داده اند.
فارسی، زبان بین المللی
زبان پارسی (فارسی) که در طول تاریخ به این نام معروف بود، در امارات بخارا و خیوه نیز به همین نام رسمیت داشت، ولی بر مبنای ایدئولوژی "قسمت کن و حاکم باش" روسیه پادشاهی و بعدها شوروی تغییر هویت کرد.
سیاست جداسازی (partition) فارسی زبانان برای روسیه و انگلیس که از بازیگران اصلی "بازی بزرگ" در پایان قرن نزدهم بودند، پس از تقسیم مرزی افغانستان و آسیای میانه در آن زمان از اهمیتی استراتژیک برخوردار بود.
به این ترتیب، در آغاز نام زبان فارسی در برخی از نوشته های گماشتگان روسیه تزاری تحریف شد، چنانچه نام ورزرودان (ماوراالنحر) را نیز به "ترکستان" بدل کردند و پس از انقلاب این برنامه به طور گسترده و آشکار توسط دیکتاتوری اقتدارگرای شوروی به اجرا درامد.
مبارزه با فرهنگ فارسی و تغییر خط به سیریلیک نیز بر مبنای سیاستهای نژادپرستانه و برتریخواه نمایندگان قوم زبردست در شوروی پیاده شد، یعنی خط سیریلیک برتر از خط فارسی شمرده و زبان "برتر" در سیاست نیز جایگزین زبانی شد که بیش از هزار سال به حیث یک زبان بین المللی در گستره ای از شرق متداول بود.
زبان فارسی که در هند و عراق و حتی نپال تا چند قرن پیش به عنوان زبان رسمی خدمت می کرد، در زمان استعمار انگلیسیها در هند جای خود را به تدریج به زبان انگلیسی داد و پس از انقلاب بولشویکی در بخارا مقام خود را در میهن صاحب زبانان نیز از دست داد. و اکنون هم زبان دیگری به عنوان "وسیله معاشرت میان اقوام" در تاجیکستان به کار داشته شده است.
دمکراسی و زبان
اکنون با وجود استقلال کامل تاجیکستان که از مراکز عمده فرهنگ ایرانی به شمار می آید، زبان پارسی از مقام رسمی "وسیله معاشرت میان اقوام" در قلمرو این کشور برخوردار نیست. البته طرح این موضوع برخی از مقامات را ناراحت خواهد ساخت و نارضایتی "برادران بزرگ" سابق و "یاران استراتژیک" کنونی نیز که هنوز "حقوقی" بر ما دارند، در فهرست توجیهاتی برای این امر ارائه می شود. ولی هنگامی که از دمکراسی شعار می دهیم، چرا نباید در امور داخلی خود بر اصل رای عموم کار کنیم و چرا روابط خارجیمان نیز در چشم مردم شفاف و عادلانه نباشد؟
البته آموزش زبان روسی به عنوان یک زبان خارجی در برابر انگلیسی و فرانسوی و عربی و چینی... از فوائدی عاری نیست، ولی اعتبار آن به عنوان "زبان معاشرت میان اقوام" در قلمرو تاجیکستان نباید بیش از این ادامه یابد. چون این خدمت را از یک سو بیش از هزار سال زبان فارسی در منطقه بر عهده داشته و از سوی دیگر تاجیکان به عنوان قوم صاحب دولت که بیشترین جمعیت کشور را تشکیل می دهند، بر اساس معیارهای دمکراسی حق دارند زبان خود را در کشور خود به عنوان "زبان معاشرت میان اقوام" به کار برند، چه این حق اکثریتی است که در جامعه دمکراتیک به سر می برند.
زبان و روابط بین المللی
از سوی دیگر روابط به کشورهای دیگر نباید در امور داخلی، از جمله مسایل زبانی در تاجیکستان تاثیر گذارد. در غیر این صورت این روابط عادلانه و دمکراتیک نخواهد بود. امروز هم کسانی هستند که ادعا می کنند که تاجیکان بدون دانستن زبان روسی یا انگلیسی به هیچ پیشرفتی نایل نخواهند شد و به این دلیل خواستار توسعه زبان روسی و انگلیسی در کشورند، در حالی که توجه به زبان رسمی همه روزه در حال کاهش است.
ولی این پرسش هرگز مطرح نشده است که چرا ژاپنیها و چینیها و بسیاری از مردمان دیگر که نه انگلیسی و نه روسی را بلدند (به استثنای زبان شناسان) توانسته اند به این همه پیشرفت برسند؟ درواقع چرا خود انگلیسیها و روسها بدون دانستن زبانهای دیگری به پیشرفت لازم دست یافته اند؟
عده ای هم می گویند که چون ما شمار زیادی از مهاجران کاری در روسیه داریم، به این دلیل مردم ما باید اجبارا روسی یاد بگیرند. چه حرف پوچی! آیا مادر تاجیک موظف است که تمام عمر مهاجر کاری تولد کند؟ چرا نباید به فکر این بود که در کشور خود جایهای کاری بیشتری ایجاد کنیم و دیگر به "کار سیاه" در خارج نیاز نباشد؟
آیا از اصول استقلال این نیست که کشور و هر یکی از افراد آن باید از لحاظ اقتصادی و اجتماعی آزاد و مستقل باشند و به هیچ وجه وابستگی به افراد و اقوام دیگری را بر خود اجازه ندهند؟ دیگر باید به تفکر درویشوار "برادربزرگی"، "کمک طلبی" و "مردکاری" پایان داد و از موهبت عقل کار گرفت، چه پیشرفت انسانی هماره در عقل بوده است.
مشکل خط
از مشکلات دیگر در این زمینه مشکل خط است. چنانچه در بالا گفته شد، خط فارسی در میان تاجیکان به اقتضای سیاستهای نژادپرستانه و ملیت ستیز شوروی از میان برده شد و بهانه اش هم این بود که گویا با این خط تاجیکان نمی توانستند پیشرفت کنند. وگرنه چرا ژاپنیها، کره ایها و چینیها با خط بابایی خود به این همه پیشرفت نایل شدند؟
و چه طور شد که در هر ایالتی از هند خط جداگانه ای رایج است و این کشور با وجود ترویج چندین خط به توسعه اقتصادی بی سابقه ای دست یافته و با پیشرفت علمی و فنی خود از قدرتهای بزرگ منطقه ای به شمار می آید؟
و نتیجه تغییر خط در تاجیکستان هم این شد که تاجیکان نسبت به همقومان ایرانی و افغان خود واپس ماندند، نه به پیشرفت علم و تکنیک رسیدند و نه از اندیشه های انسانی در جهان امروز برخوردار شدند. مثلا ایرانیان اکنون تلاش دارند با خط نیاکان به دانش هسته ای دست یابند و از لحاظ جامعه شناسی نیز یک دانشجوی ایرانی بهتر می تواند از یک دانشمند تاجیک مفاهیمی چون دمکراسی، جامعه مدنی و حقوق انسان را درک کند.
ترجمه زدگی
تغییر خط که مردم تاجیکستان را از گذشته خود جدا کرد، زبان امروزی را نیز به یک زبان ترجمه زده تبدیل کرده است. بیشتر قوانین تاجیکستان که عمدتا از زبان روسی کم هنرانه ترجمه شده؛ عبارت از اشتباهات منطقی و معنایی است و در نتیجه متن بسیاری از قوانین برای مردم عادی چه که برای یک آموخته هم نامفهوم است.
به همین دلیل، امروز مثلا به وزارت و اداره "مقامات" می گویند، در حالی که مقام وزیر است، نه وزارت، رئیس است، نه ریاست. و گاها به جای واژه "حق" شکل جمع آن "حقوقگ را به کار می برند و "حقوق" را دوباره جمع می کنند و به اشتباه "حقوقها" می نویسند. و یا "موادها" هم که اشتباه است، زیرا "مواد" خود جمع "ماده" است و نیاز به جمعبندی دوباره ندارد.
درد ترجمه زدگی بخصوص در نوشته ها و پوسترهای تبلیغاتی شرکتها و کارخانه های مختلف دولتی و خصوصی در خیابانهای شهر دوشنبه روشنتر بازتاب شده است. خواندن برخی از این نوشته های تبلیغاتی درواقع تهوع آور است. یک جا نوشته اند که "حیات این صحبت است" یعنی "жизнь это общение" و یا "پاک سحر انگیز" که ترجمه بی کم و کاست "волшебно чисто" از زبان روسی است.
و یا از گوشی تلفن می شنویم که "مشتری دعوت شونده در شبکه فعالیت نیست" که درست همان "вызиваемый вами абонент вне зоны обслуживания" و غیره. به این هرج و مرج باید پایان داد. "حیات این صحبت است" در زبان فارسی معنی ندارد، "پاک سحرانگیز" هرزه است و "مشاری دعوت شونده..." نیز معلوم نیست چه معنی دارد. چرا نباید زبان را از قالب گفتار روسی رها ساخت؟
به هیچ وجه آن چه در زبان روسی گفته می شود، ترجمه تحت اللفظی از زبانهای دیگر نیست. چرا ما باید از زبان روسی ترجمه تحت اللفظ بگیریم؟ هر زبانی طبیعت و سرشت خود را دارد و ویاسل بیان و نحوه گفتار در آن در برابر زبانهای دیگر متفاوت است. به این دلیل ترجمه "نریخته و نچکیده" در هر زبانی شایسته نیست.
تبلیغات بازرگانی هنر است
آیا نمی شود به زبان خودمان جمله های زیباتری را برای تبلیغات کالاهای بازرگانی به کار ببریم؟ اگر نمی شود، چرا؟ عیب در زبان است یا در صاحب زبان؟ البته در جهان هیچ زبانی نیست که توان بیان اندیشه را نداشته باشد. به ساده ترین زبان هم می شود بالاترین اندیشه را بیان کرد.
مهم نیست همان چیزی گفته شود که در زبان روسی گفته و یا نوشته شده است. سخنهای تازه تر و زیباتری می شود به فارسی گفت. دنیا در همین یک جمله روسی که تمام نمی شود. بهتر نیست مثلا به جای جمله بی معنی "حیات این صحبت است" بگوییم "صجبت غنیمت است" چه عمر می گذرد و صحبت است که به یاد می ماند.
رکلام یا تبلیغات بازرگانی تنها تبلیغ نیست که هنر هم هست. در کشورهای پیشرفته برای یاد گرفتن این هنر مردم در کالج و دانشکده ها می خوانند و مدرک علمی دریافت می کنند. هنر رکلام نگاری با انواع دیگر هنر، چون نقاشی، شعر، نویسندگی، سینما، "لباس، زیبایی و غیره پیوند ناگسستنی دارد و یک رکلام نگار تاجیک نیز باید از زبان و شعر و ادبیات این مردم آگاهی کافی داشته باشد.
در نهایت، رکلامها یا تبلیغات بازرگانی باید فرهنگ و زبان ملی در خود بازتاب دهند و چهره ملت را بسازندف به این دلیل بهره گرفتن از فلکلور، شعر و ادبیات هزارساله فارسی در هنر رکلام نویسی بسیار سودمند خواهد بود.
بازار خط فارسی
اکنون عده ای این اندیشه ساده و بیپایه را مطرح کرده اند که گویا بازگشت به خط فارسی برای مردم تاجیکستان مشکلاتی را به بار خواهد آورد و از جمله مخارج پولی زیادی می خواهد. در برابر این، اگر ژرفتر بنگریم، درخواهیم یافت که تا کنون این خط سیریلیک بوده که مانع پیشرفت ما شده است.
مثلا در چند سال اخیر شاعران و نویسندگان تاجیک موفق شده اند تنها شمار اندکی از کتابهای خود را به خط سیریلیک چاپ کنند. ولی این کتابها به دلیل بی پولی و بی میلی مردم به کتاب خوانی، به جز شماری اندک، به دست خوانندگان نرسیده و هرگز نخواهد رسید. اگر این کتب به خط فارسی چاپ می شد، البته بازار خواننده آثار نویسندگان تاجیک در ایران و افغانستان اندک نیست و درامد قابل ملاحظه ای از این راه وارد بودجه تاجیکستان هم می شد.
روزنامه های تاجیکستان نیز به جز عده کمشماری در شهرها پخش نمی شوند، زیرا با تنها پنج میلیون جمعیتی که داریم، بیشتر از پنج هزار کتابخوان یا روزنامه خوان نمی توان توقع داشت.
ولی بازگشت به خط فارسی بازار خواننده کتب و روزنامه های تاجیکی را توسعه خواهد داد و بی گمان درامد زیادی از این راه به بودجه ملی وارد خواهد شد. و مخارجی هم که برای گذشتن به خط فارسی به آن نیاز داریم، در برابر این همه درامد ناچیز خواهد بود. اقتصاد بازاری تنها اقتصاد فروش پارچه و لباس نیست که اقتصاد عرضه داشتن فرهنگ و آثار علمی و ادبی به جهانیان هم هست.
مثلا چندی پیش در کتاب فروشیهای تاجیکستان کلیات نهجلدی سینا را می فروختند که در ازبکستان به زبان روسی چاپ شده بود. این کتاب نه تنها در تاجیکستان و ازبکستان، بلکه در تمامی کشورهای شوروی سابق به فروش رفته و درامد زیادی نیز به کیسه دوستان ازبک هم باید سرازیر شده باشد. چرا چاپخانه های تاجیکستان نمی توانستند چنین کاری انجام بدهند، تا درامد آن وارد بودجه تاجیکستان شود؟
چرا که ما سیاست زده هستیم، تفکر بازاری نداریم و خود را به کارهای کمسود و پرزیان مشغول می داریم، مثلا فالنامه و مزخرفات دیگری چاپ می کنیم که به هیچ دردی نمی خورد. اگر ما درواقع منافع اقتصادی می خواهیم چرا از تولیدات فرهنگی و زبانی در این راه بهره نمی بریم؟ بازار فرهنگ البته با فروش کتاب و روزنامه هم محدود نمی شود، آن بازار ارتباطات است و در آن اندیشه و هنر را نیز به جهانیان باید عرضه کرد.
پایان
در پایان چاره جز پیشنهاد چند چاره کار نمی بینم که اینهاست:
پیش از همه باید هویت اصلی زبان فارسی در تاجیکستان به رسمیت شناخته و پرده از روی تحریف و انحرافات گذشته برداشته شود، چرا که هیچ بهانه برای خودداری از کاربرد واژه "پارسی" (فارسی) برای نام این زبان وجود ندارد.
دولت را لازم است در قانون زبان این کشور تجدید نظر کند و زبان فارسی را به عنوان "وسیله معاشرت میان اقوام" دوباره بر مسند خود بنشاند.
در خط تاجیکی باید تجدید نظر کرد و بهترین گزینه در این راه بازگشت به خط کلاسیک فارسی است که البته آن هم با توجه به نیازمندیهای زمان امروز در همکاری با دانشمندان ایرانی و افقغان دوباره تکمیل شود.
این کارها در آغاز با مشکلاتی همراه است و طبیعی است که هیچ کاری بدون مشکل انجام نمی شود، ناگزیر باید این مشکلات را تحمل کرد، تا ثمر آن را دید، ولی در غیر این صورت، خودداری از بازگشت به خط فارسی در درازمدت زیانبار تر تمام خواهد شد.